خرابه بی مرز....

سکوت بارانی

سکوت باران پر از فریاد است واین فریادرافقط بعضی ازمردم می شنوند

خرابه بی مرز....

وسط یک خرابه­‌ی بی­‌مرز، شوت محکم به قوطی «رانی»

آن طرف زیر چند مرد جوان، جیغ یک بچّه­‌ی دبستانی

 

جفت­‌گیری سوسک­‌ها با موش، بالشی را گرفته در آغوش

در کنار بخاری خاموش، گریه توی شبی زمستانی

 

دلخوشی به کبوتری بادی، فکر یک رأی تا شب شادی

شعر گفتن برای آزادی، پشت تبلیغ­‌های «روحانی»

 

وسط رقص با دو تا دختر، گریه با خاطرات چند نفر

خوردن پیک اوّل و آخر، نوش با یاد چند زندانی

 

روی مرز ندیدن و دیدن، بمب در انتظار ترکیدن

دور خود تا همیشه چرخیدن، فکر کردن به خطّ پایانی

 

نه! به یک اسم توی خاطره­‌ها! روزها گریه­‌ی پیشمانی

ماه‌ها گریه­‌ی پشیمانی، سال­‌ها گریه­‌ی پشیمانی

 

از معانی شادی و غم‌ها، از جهان بزرگ آدم­‌ها

واقعاً هیچ­‌چی نمی‌فهمی، واقعاً هیچ‌چی نمی‌­دانی

 

بی­‌تفاوت شبیه یک حشره، می‌­روی توی تخت یک نفره

وسط روزنامه‌ها خبر ِ انقراض ِ پلنگ ِ ایرانی !

 

 

از : سیدمهدی موسوی

عکس پسر- غمگین - تنها - عاشق

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:,ساعت 13:39 توسط دالیا |